روز دختر و ٢٥ ماهگي تو
داستان زندگي و غربتم
دو سالگي و حرف زدن بانو
من ... اما...
دوست ندارم وقتی تو می روی بدرقه ات کنم(آی سی امین سال زندگی با توام) دوست ندارم اشپزی کنم دوست ندارم خانم خانه باشم دوست دارم جدا باشم رها باشم هر چه دوست دارم باشم بدون فکر اینکه باید اینطور باشم باید اینکار را بکنم تنها هر چه فکر می کنم بهتر است باشم نمی خواهم در فیلتر زن، مادر، خانم بمانم دوست دارم راحت زندگی کنم با احساسات و چیزهایی که دوست دارم من از نقشم خسته ام از زن بودن، مادر بودن، همسر بودن،خواهر بودن و... دوست دارم خودم بودن را تمرین کنم نمیدانم می توانم... نمیخواهم در قالبی که جریان زندگی برایم ساخته است شکل بگی...
نویسنده :
سپيده
0:02